دایرة المعارف روشنگری



منبع:

گاردین

نشریه حزب کمونیست استرالیا

(۱۳ مارس ۲۰۱۹)

برگرفته

از

«کتابخانه یادبود مارکس»

در

مورنینگ استار

 

تارنگاشت عدالت

 

ویرایش و تحلیل

از

شین میم شین

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2662

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2666

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2689

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2688

 

پایان


 

 

میرزا علی معجز

 

(۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)

 

(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)

 

رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری

 

 

دئدیلر 
(دیوان معجز شبستری، جلد اول، صفحۀ 43) 

ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار

 

· چون یتیشدیم وطنه،

· «آچما دهانین»، دئدیلر

· «دینمه، دانیشما و ترپتمه زبانین»، دئدیلر

 

· «قوی بش اون توک چنوه، اوخشات ئوزین شیعه لره

 

· گده قیخدیرما باشون، چکمه دابانین»، دئدیلر

 

· بیر عبا سالدی آنام چینیمه، گئیدیم قولونی

· «عیبدور، بوردا قولین گییمه عبانین»، دئدیلر

 

· «مسجده داخل اولان وقتده کرنوش ایله،

 

· وئر سلام، ئوپ گیله دستارین آغانین»، دئدیلر

 

· دئدیم:

·  «آللهه باخین، ائتمیون، آخر ئولدوم»،

· «گر بوجور ائتمیه سن، چوخدی زیانین»، دئدیلر

 

· دوشدی دالیمجا بش اون دانه، دیلنچی هر گون

· «وئر گوراخ هموطن، حقین فقرانین»، دئدیلر

 

· دئدیم:

· «ای وای نه چوخدور فقراسی بو یرین»!

· «وار شبسترده فابریقاسی گدانین»، دئدیلر

 

· «مالیوین بشده بیرین وئر سیده، مفته خورا،

· «اوجلارین کسمه بیغین، چکمه دابانین»، دئدیلر

 

پایان 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
ادامه دارد.


فدریکو گارسیا لورکا

(۱۸۹۸ ـ ۱۹۳۶)

گاف سنگزاد


• سوسن پس از خواندن نقل قول هائی از فدریکو گارسیا لورکا، حکم زیرین او را خوشایند یافت:
• «همان طور که نگران تولد خود نبوده ام، به همان سان هم نگران مرگ خود نیستم!»

• اندیشنده گفت:
• آقای کاف گفته:
• «من باید ـ در هر صورت ـ طولانی تر از زور عمر کنم!»

• و اضافه کرد:
• «اکنون و بخصوص اکنون، اصلا و ابدا هنگام مرگ نیست:

• کار لا تحد و لا تحسی برای انجام هست و کس در دیدرس نیست!
• پس، زنده باد زندگی!»

• خانم گاف قصه آقای کاف را برای تفهیم هر چه بهتر این مهم از نو منتشر کرد:

در برابر زور چه باید کرد؟


• روزی از روزها، کوینر اندیشنده در سالنی برای عده ای سخنرانی می کرد.

• ناگهان متوجه شد که مردم به او پشت می کنند و سالن را بسرعت ترک می گویند.

• آقای کوینر به دور و برش نظر انداخت و زور را پشت سر خود دید.

• «چه می گفتی؟»، زور پرسید.

• «از محسنات زور می گفتم»، آقای کوینر جواب داد.

• وقتی آقای کوینر پیش شاگردانش برگشت، شاگردانش دلیل بزدلی و بی جربزگی او را پرسیدند.

• آقای کوینر گفت:
• «جربزه من برای له و لورده شدن نیست.
• برای اینکه من باید در این اوضاع و احوال بیشتر از زور عمر کنم.»

• بعد برای شاگردانش قصه زیر را نقل کرد:

• روزی در روزگار بی قانونی، آژانی وارد خانه آقای عگه شد که «نه» گفتن آموخته بود.
• آژان فرمانی را نشانش داد که از سوی حکام شهر صادر شده بود.
• فرمان حاکی از آن بود که هر جا آژان پا گذارد، همه چیزهای خوردنی در آنجا مال او می شود و صاحب خانه به نوکر او بدل می شود.

• آژان روی مبلی جا خوش کرد و غذا خواست.
• بعد خود را شست، دراز کشید و هنوز خوابش نبرده بود که پشت به آقای عگه و رو به دیوار، پرسید:
• «نوکر من خواهی شد؟»

• آقای عگه لحاف رویش کشید، مگس ها را تاراند، ساز و برگ خواب راحت او را فراهم کرد و بسان این روز، هفت سال آزگار به فرامین او گوش سپرد.

• اما علیرغم همه این خدمات، از بر زبان راندن کلمه ای سر باز زد.
• پس از گذشت هفت سال، آژان که از فرظ خور و خواب و فرماندهی بیش از اندازه خیک شده بود، ترکید.

• آقای عگه جسدش را در لحاف مندرسی پیچید، از خانه بیرون انداخت، خانه را شست، در و دیوار خانه را ضد عفونی کرد، نفسی از سر آسایش کشید و جواب سؤال او را بر زبان راند:
• «نه!»

پایان


 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

 

۱

·      مطلق یعنی مجزا، مستقل، نامشروط، نامحدود، بطور کلی، کامل، بی نیاز از تعریف دقیقتر، فارغ از هر رابطه و پیوند.

·      ضد نسبی

 

۲

·      مطلق یعنی نامشروط، بی حد و مرز، بی کم و کاست.

 

۳

·      مفهوم مطلق در فلسفه ایدئالیستی به معانی زیر به کار می رود:

 

الف

·      به معنی ماهیت نهائی کلیه پدیده ها

 

ب

·      به معنی علت العلل کل جهان

 

پ

·      مطلق چه بسا به معنی خدا بکار می رود.

 

۴

·      مطلق به معانی زیرین به کار می رود:

 

الف

·      به معنی چیزی که در هستی خود، در حقیقت خود و غیره بوسیله هیچ چیز دیگری مشروط نمی شود.

 

ب

·      به معنی چیزی که بی نیاز از هر واسطه ای است.

 

پ

·      به معنی چیزی که حاوی هستی و اعتبار کاملا مستقلی است.

 

ت

·      به معنی چیزی که بی حد و مرز و نامحدود است.

 

ادامه دارد.


 

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

 

۳

اهمیت درک دیالک تیک منفرد و عام

  

۱

·      درک درست نقش منفرد و رابطه دیالک تیکی میان منفرد و عام نه تنها به لحاظ معرفتی ـ نظری و علمی، بلکه به لحاظ عملی و ی اهمیت شایانی دارد.

 

۲

·      منفرد را باید نه، نادیده گرفت و نه معنی و اهمیت آن را مورد انکار قرار داد.

 

·      مراجعه کنید به دگماتیسم

 

۴

رویزیونیسم و دیالک تیک منفرد و عام

 

۱

·      رویزیونیسم تمام توجه خود را فقط و فقط به منفرد معطوف می سازد.

 

۲

·      چنین کاری در عمل، ت و اقتصاد به پراکتیسیسم (عملگرائی)، بی پرنسیپی و بی لیاقتی در استنباط و درک پیوندهای کلی و خطوط توسعه عام منتهی می شود.

 

·      مراجعه کنید به عام، خاص

 

پایان

 


 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

 

مصاحبه

۱

·    مصاحبه به متد پژوهش سوسیولوژیکی ئی برای بر جسته سازی داتاهای تجربی اطلاق می شود که مصاحبه گر (رئیس آزمامون) با مصاحبه شونده (شخص مورد آزمون) برای طرح سؤالات شفاهی (پرسش) در تماس شخصی قرار می گیرد.

۲

·    بحث گروهی و یا مصاحبه گروهی یکی از موارد خاص مصاحبه محسوب می شود.

۳

·    در این فن خاص مصاحبه، مصاحبه گر (و یا مصاحبه گران متعدد) با مصاحبه شونده ها (با افراد مورد آزمون) متعدد، همزمان وارد تماس شخصی می شود (و یا می شوند.)

۴

·    رئیس آزمون، درست بسان مصاحبه منفرد، با طرح سؤالات شفاهی، اعضای گروه بحث را به ابراز نظر شفاهی برمی انگیزد.

۵

·    متد مصاحبه، در مقابل متد های دیگر پژوهش سوسیولوژیکی مارکسیستی (مثلا در مقابل پرسش کتبی، مشاهده، انالیز اسناد و غیره) حاوی فواید و مضرات تعیین کننده ای است.

۶

·    شناخت مزایا و مضرات متد مصاحبه از اهمیت بزرگی برخوردار است.

·    برای اینکه در پژوهش سوسیولوژیکی عملی، مضرات متدی را می توان و باید به مدد مزایای متد دیگری از بین برد.

ادامه دارد.


 

لئو لیونی

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

۹۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2654

 

۹۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2658

 

۱۰۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2661

 

۱۰۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2667

 

۱۰۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2693

 

۱۰۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2706

 

۱۰۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2715

 

۱۰۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2737

 

۱۰۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2746

 

۱۰۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2770

 

۱۰۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2774

 

 ادامه دارد.


 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

  

۱

·      مطلق و نسبی به تعین های متضاد واقعیت عینی و شناخت اطلاق می شود که در وحدت با هم به کلیه اوبژکت های جهان مادی و به انعکاس آنها در روح (شعور)  انسانی مربوط می شوند.

 

۲

·      مطلق تنها با نسبی و در نسبی وجود دارد.

 

۳

·      نسبی نیز در عین حال حاوی مطلق است.

 

I

دیالک تیک مطلق و نسبی

 در

واقعیت عینی

 

۱

·      مطلق و نسبی در رابطه دیالک تیکی با هم قرار دارند.

·      یعنی اضدادی اند که همدیگر را مستثنی، اما در عین حال، همدیگر را مشروط می سازند.

 

۲

·      بنابرین، ماده اگرچه وجود مطلق دارد و هیچ چیز دیگر آن را مشروط نمی سازد، یعنی نه، می توان خلقش کرد و نه، می توان نابودش ساخت، با این حال، ماده ی «در خود»، به مثابه جوهر مطلق، آنطور که فلسفه ایدئالیستی می پندارد، وجود ندارد، بلکه در تنوع و کثرت بی نهایت فرم های مشخص ساختار و حرکت خود وجود دارد و هر کدام از آنها نسبی اند:

 

الف

·      یعنی فرم های مشخص ساختار و حرکت ماده بوسیله یکدیگر مشروط می شوند.

 

ب

·      یعنی فرم های مشخص ساختار و حرکت ماده وابسته به یکدیگرند.

 

۳

·      یعنی فرم های مشخص ساختار و حرکت ماده به لحاظ مکانی و زمانی محدود و «پایانمند» اند.

 

۴

·      حرکت به این دلیل که ماده ی بی حرکت وجود ندارد، صفت مطلق ماده است.

 

۵

·      اما حرکت همواره به فرم های مشخص نسبی ماده مربوط می شود و از این رو خود خصلت نسبی دارد.

 

·      (یعنی دیالک تیکی از نسبی و مطلق است. مترجم)

 

۶

·      بنابرین، همه فرم های ساختار و حرکت ماده در وجود مشخص خود نسبی اند.

·      اما آنها (همه فرم های ساختار و حرکت ماده) همزمان در مادیت خود، یعنی در مشخصه خود به مثابه «فرم وجودی ماده متحرک بودن» مطلق اند.

 

۷

·      همان طور که در واقعیت عینی نمی توان مطلق و نسبی را از هم جدا کرد، به همان سان نیز در روند شناخت نمی توان آندو را از هم مجزا نمود.

 

ادامه دارد.

 


سویمی (ماهی سیاه کوچک)

لئو لیونی
برگردان میم حجری


• روزی روزگاری در گوشه دریاچه ای، یک دسته ماهی زندگی می کردند، یک دسته ماهی کوچولو.
• رنگ همه آنها سرخ بود، بجز یکی، که رنگش سیاه بود.

• فرق او با خواهران و برادرانش فقط در رنگ نبود.
• او می توانست تند تر از بقیه شنا کند.
• از اینرو او را سویمی (شناگر) می نامیدند.

• یک روز ماهی گنده ای نعره کشان وارد این گوشه دریاچه شد.

• ماهی گنده به تندی شنا می کرد، خشمگین و گرسنه بود و در یک چشم بهم زدن همه ماهی های کوچولو را بلعید.

• فقط سویمی توانست از دستش فرار کند.

• سویمی کوچولو، هراسزده، غمگین و تنها، خود را به دریا رساند، به دریای بزرگ و پهناور!

• دریا

• دریا پر بود از موجودات شگفت انگیز، موجوداتی که سویمی، در محل زندگی سابق خود، در آن گوشه دریاچه کوچک، هرگز ندیده بود.

• او از تماشای زیبائی های بیشمار دریا به وجد آمده بود، مثل یک ماهی که از بودن در آب به وجد می آید.
• البته او هم ماهی بود.
• ماهی بود و در آب بود، اگرچه که یک ماهی کوچولو بود.

• سویمی، اول از همه ستاره دریایی را دید.

• ستاره دریایی زیبا بود.
• انگار از جنس شیشه بود و مثل رنگین کمان با هزاران رنگ می درخشید.

• بعد چشمش به خرچنگ دریایی افتاد.

• خرچنگ، به بیل الکتریکی شباهت داشت، به بیل الکتریکی زنده و جاندار!

• بعد از آن، چشمش به ماهی های عجیب و غریب افتاد، که شناکنان از کنارش می گذشتند، منظم و آرام.

• مثل اینکه تن شان از نخ های نامرئی پوشیده شده بود.

• سویمی کوچولو از آنها کمی ترسید.

• اندکی بعد دوباره شادی به دلش برگشت و ترسش ریخت.

• از میان جنگلی زیبا و افسانه ای گذشت، از میان جنگلی از خزه ها و جلبک ها، که روی تخته سنگ های رنگارنگ روییده بودند.

• سویمی غرق تماشای جنگل بود، که به یک مارماهی برخورد.

• مارماهی به نظرش خیلی دراز آمد و وقتی خود را به هر جان کندنی، به کله مارماهی رساند، دیگر نتوانست دم او را ببیند.

• زیبائی دریا پایانی نداشت!

• شقایق های دریایی ـ توی آب ـ به نرمی اینسو و آنسو سر خم می کردند.

• به نخل های صورتی رنگ شباهت داشتند، که با وزش باد، به این سو و آن سو خم می شوند.

• هنوز چیزی نگذشته بود که ناگهان چشمش به یک دسته ماهی کوچولو افتاد که رنگ همه شان سرخ بود.

• سویمی نمی توانست به چشم هایش باور کند، یک دسته ماهی همانند خواهران و برادرانش!

• اگر به چشم خود ندیده بود، که چگونه ماهی گنده آنها را بلعیده، خیال می کرد که خودشان اند.

• با شادی داد زد :
• «بیایید برویم دریا. می خواهم زیبائی های دریا را نشان تان دهم.»

• ماهی های کوچولو گفتند:
• «نه. دریا خطر دارد. آنجا ماهی های گنده ما را می گیرند و می خورند. همان بهتر که اینجا بمانیم و خود را در لابلای سنگ ها پنهان کنیم.»

• سویمی به فکر فرو رفت.

• ناراحت بود، از اینکه می دید، که ماهی های سرخ کوچک نمی توانند وارد دریا شوند و زیبائی های آن را تماشا کنند.

• با خود گفت:
• «باید راهی پیدا کرد. باید چاره ای اندیشید.»

• و به فکر فرو رفت.
• فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد، تا اینکه راه حلی یافت.

• با شادی داد زد:
• «یافتمش. یافتمش. مطمئن بودم که راه حلی هست.»

• چون ماهی های سرخ کوچک به او اعتماد داشتند، به عملی کردن نقشه او پرداختند.

• آنها به صورت حساب شده ای کنار هم قرار گرفتند و هر کس وظیفه معینی به عهده گرفت و بدین ترتیب از همه آنها ماهی سرخ بسیار بزرگی پدید آمد، ماهی سرخ غول آسائی از صدها ماهی سرخ کوچک، یک ماهی سرخ از صدها ماهی سرخ، یک ماهی سرخ غول آسا.

• ماهی غول آسا اما چشم نداشت.

• سویمی گفت:
• «من هم می شوم چشم!»

• و مثل یک چشم سیاه کوچک در کله ماهی سرخ غول آسا نشست.

• و آنگاه دسته ماهی های سرخ کوچک، همانند ماهی سرخ غول آسائی راهی دریا شد، راهی دریای پهناور و زیبا.

• دیگر هیچکس جرأت آزار آنها را نداشت.

• ماهی های گنده از دیدن آنها دچار هراس می شدند و پا به فرار می گذاشتند.

و هنوز هم که هنوز است، صدها ماهی سرخ کوچک به شکل یک ماهی سرخ غول آسا در دل دریا شنا می کنند و سویمی چشم بینای این ماهی غول آسا ست.


پایان

سخنی با خواننده:
ما قصه ها را مورد تحلیل قرار خواهیم داد.
در این حیص و بیص به همراه صاحبنظر نیاز داریم.
شما هم نظرات خود را پس از خواندن قصه با ما در میان بگذارید تا تحلیل ما تحلیل کلکتیف باشد.
میم حجری


 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

مصاحبه

ادامه

 

۲۰

·    یکی دیگر از مزایای مصاحبه در مقایسه با نظرپرسی کتبی، مؤثریت بزرگتر مکانیسم های کنترل گنجانده شده در برنامه سؤالات اند.

 

۲۱

·    فرد مصاحبه شونده اما در حین مصاحبه فقط بر سؤال مطروحه متمرکز می شود.

·    در نتیجه، سؤالات و جواب های قبلی را نمی تواند در مد نظر داشته باشد و با یکدیگر مورد مقایسه قرار دهد و به کشف مکانیسم های کنترل نایل آید.

 

مضرات مصاحبه در مقایسه با نظرپرسی کتبی

 

۱

·    مصاحبه در مقایسه با نظرپرسی کتبی، حاوی ضرر تعیین کننده ای نیز است.

 

۲

·    مصاحبه به زمان و هزینه چشمگیری نیاز دارد.

 

۳

·    یکی دیگر از مضرات مصاحبه این است که نمی توان بی نام و نشان ماندن مصاحبه شونده را تضمین کرد.

 

۴

·    این امر، محتوای حقیقت احکام (سخنان مصاحبه شونده) را تحت تأثیر قرار می دهد.

 

۵

·    به همین دلیل باید در مصاحبه با احکام مصاحبه شونده رفتار مبتنی رازداری داشت و مشخصات او را مستور داشت.

 

مضرات مصاحبه و انواع دیگر نظرپرسی در مقایسه با مشاهده  

 

۱

·    بر خلاف مشاهده که زمان حدوث واقعی حادثه مورد نظر مشخص است، در مصاحبه اظهاراتی راجع به حوادث زمان ماضی و یا مستقبل صورت می گیرند.

 

۲

·    این اظهارات مصاحبه شونده در مصاحبه به دو دلیل زیر می توانند مخدوش باشند:

 

الف

·    اولا به این دلیل که مصاحبه شونده از حادثه مورد ارزیابی که در زمان ماضی رخ داده، فاصله زمانی گرفته است.

 

ب

·    ثانیا به این دلیل که اظهارات مصاحبه شوند راجع به حوادث آتی حاوی محتوای حقیقت نازلی اند.

 

۳

·    ضرر دیگر مصاحبه در مقایسه با مشاهده این است که کیفیت ارزیابی ها در مصاحبه از سویی بستگی به لیاقت مصاحبه گر دارد و از سوی دیگر به لیاقت مصاحبه شونده.

 

ادامه دارد.


 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

 

۷

مطلق

 در

فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

   

۱

·      در واقع، هر آنچه که کاملا منسوب به خود باشد، یعنی مطلق مطلق باشد، تصوری بیش نیست و با واقعیت عینی ناسازگار است.

 

۲

·      هیچ اوبژکت و تعینی در جهان مادی وجود ندارد، که در خارج از پیوندهای عام خود قرار داشته باشد.

 

۳

·      هیچ اوبژکت و تعینی در جهان مادی وجود ندارد، که بی نیاز از هر واسطه ای باشد.

 

۴

·      هیچ اوبژکت و تعینی در جهان مادی وجود ندارد، که مطلقا مستقل باشد.

 

۵

·      و لذا مطلق واقعا موجود، می تواند فقط به مثابه چیزهای زیر وجود داشته باشد:

 

الف

·      به مثابه «مطلق نسبی

 

ب

·      به مثابه مطلق از نقطه نظر معینی

 

پ

·      به مثابه مطلق در رابطه معینی  

 

ت

·      مطلق برای بودن خود به تعین نسبی ضد خود نیاز دارد.

 

·      مراجعه کنید به دیالک تیک مطلق و نسبی، نسبی.

 

پایان


 

پروفسور دکتر ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفاهیم (Bl) و (B2) را مفاهیم منفصل می نامند، اگر طبقات (K1) و (K2) که در آنها انعکاس یافته اند، فاقد عنصرمشترک باشند.

 

۲

مثال

 

·      مفاهیم «ماتریالیست» و «ایدئالیست» دو مفهوم منفصلند.

 

۳

·      چون هیچکسی نیست که در آن واحد و از نقطه نظر واحد هم ماتریالیست باشد و هم ایدئالیست.

 

۴

·      هر مفهوم و ناقض آن، همیشه مفاهیم منفصلند.

 

۵

·      چون هیچ فردی نیست که مشخصه واحدی را در آن واحد و از نقطه نظر واحد هم داشته باشد و هم نداشته باشد.

 

۶

 

·      اگر دو طبقه (K1) و (K2) که در مفاهیم (Bl) و (B2) انعکاس می یابند، حداقل یک عنصر مشترک داشته باشند، مفاهیم (Bl) و (B2) حاوی تقاطع اند.

 

·      مراجعه کنید به مفاهیم متقاطع،  مرتبه بندی، هویت.

 

پایان


سرچشمه:
صفحه فیس بوک
گروه موسوم به
فوندامنتالیسم زیر ذره بین تحلیل


مهدی شعبانی پور
نظر شما از ت درست است.
اما در جامعه ما ت کارایی خود را از دست داده است.
منظور دوست مان این است که ون امروزی هیچ تأثیری در رشد جامعه ما ندارند.
آنها فقط دین مردم را وسیله سرکوب مردم قرار داده اند.
فکر می کنم که منظور نویسنده مطلب را متوجه نشده اید.


• ما این نظر دوست مان را تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

1
در جامعه ما ت کارایی خود را از دست داده است.


• این استنباط دوست مان بنظر ما منطقی نیست.

• چرا در جامعه بشری ت وجود دارد؟

• برای پاسخ به این پرسش، بهتر است بپرسیم:

• چرا در هر ارگانیسم و اندامی ـ به عنوان مثال ـ دست وجود دارد؟

• دلیل وجود دست، مثل هر ارگانی در هر ارگانیسمی، فونکسیون (نقش) معینی است که به عهده دارد.
• ارگانیسم تنها زمانی از ارگانی به نام دست صرفنظر خواهد کرد که آن قادر به انجام فونکسیون محوله نباشد.
• ارگانیسم در آن صورت دست را تغذیه نخواهد کرد و بسان درختی که شاخه ای را تغذیه نمی کند، خشک می کند و می اندازد، دست را از خود دور خواهد کرد.

الف


• جامعه بشری هم ارگانیسمی زنده و پویا (دینامیک) است.
• و لذا اگر نظر دوست مان درست باشد، یعنی اگر ت فونکسیونی برای انجام نداشته باشد، جامعه تغذیه نمی کند و از خود دور می سازد.

ب


• نظر دوست مان از نقطه نظر دیگری هم نادرست است:

• فونکسیون ت چیست؟

• گفتیم که ت معمار و مبلغ و حافظ روح وارونه ی جامعه وارونه است که مذهب نام دارد.
• تا زمانی که جامعه وارونه و لاجرم روح وارونه (مذهب) هست، ت هم خواهد بود و کارآئی خواهد داشت.
• جامعه بشری مثل هر ارگانیسم زنده نمی تواند بدون روح سر کند، خواه روح سالم و خواه روح وارونه.
• ت با مذهب پیوندی ارگانیک دارد، یکی دیگری را مشروط می سازد.

• مذهب به عنوان یکی از عناصر و نهادهای روبنائی تنها زمانی می تواند تضعیف شود که زیربنای جامعه عوض شود:
• یعنی مناسبات تولیدی حاکم عوض شود.
• یعنی فرم مالکیت بر وسایل تولید عوض شود.
• مثلا طبقه کارگر زمام امور را بدست گیرد و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را با مالکیت اشتراکی بر وسایل اساسی تولید جایگزین سازد.

• در آن صورت جامعه وارونه وارونگی خود را بلحاظ مادی و زیربنائی از دست خواهد داد و روی پای خود خواهد ایستاد.
• ضمنا شالوده مادی روح وارونه (یعنی جامعه وارونه) از بین خواهد رفت و مذهب رفته رفته به پوسته ای از خویش بدل خواهد شد.

• این خود روندی درازمدت و تدریجی خواهد بود.

• تغییر فرم مالکیت بر وسایل تولید با تصویب قانونی در مجلس شورای خلق و اجرای عملی آن دشوار نیست.
• تغییر روح هزاران ساله مردم (یعنی باورهای مذهبی و خرافی و سنتی و غیره) اما دشوار و زمانگیر است.

• بنابرین، حتی اگر روزی انقلاب توده ای بساط جامعه طبقاتی را بر چیند، مذهب و نتیجتا ت کماکان وجود خواهد داشت، ولی گام به گام و بتدریج تضعیف خواهد شد.

روشنگری علمی و انقلابی،
روندی زمانگیر و تدریجی و دشوار است و صبر ایوب می طلبد
!

ادامه دارد


  

 

 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

 

 

۱

خرابی کند مرد شمشیر زن

نه چندان،

که

 دود دل طفل و زن

 

معنی تحت اللفظی:

تأثیر مخرب دود آه کودکان و مادران

به مرتب بیشتر از تأثیر مخرب رزم آوران است.

 

 

سعدی

 در

 این بیت شعر،

 به

عالی ترین نمایندگان طبقه حاکمه

 از

بی توجهی به خانواده های دهقانی

هشدار می دهد:

نقش مخرب فقر و فاقه توده مولد و زحمتکش

 (طفل و زن)،

 از

حمله و هجوم و شورش نظامیان

 بیشتر است.

 

این لحن یک ایدئولوگ وفادار و مسئول نظام اجتماعی حاکم است.

 

این هشدار جدی برای حفظ و تحکیم نظام است.

 

در

جامعه ـ تئوری سعدی

ستم و استثمار نباید از حد بگذرد و گرنه دود دل طفل و زن همبود را به آتش می کشد و تخت و تاج را بر باد می دهد.

 

لحن سعدی به تهدید آلوده است.

 

سعدی

در لفافه «دود دل کودکان و مادران»،

از

 قیام دهقانان

سخن می گوید.

 

هدف الاهداف ایدئولوگ طبقه

 حفظ وضع موجود است و بس.

 

ادامه دارد.


 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

کاپیتالیسم

(فرماسیون اقتصادی سرمایه داری)

 

۱

·    کاپیتالیسم به فرماسیون اقتصادی ئی اطلاق می شود که مبتنی (بنا شده) بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است.

 

۲

·    مشخصات اصلی کاپیتالیسم به شرح زیرند:

 

الف

·    کاپیتالیسم، جامعه ای طبقاتی است که در آن کالا تولید می شود.

 

ب

·    کاپیتالیسم، جامعه ای طبقاتی است که در آن طبقه کارگر باید نیروی کار خود را به عنوان کالا بفروشد.

 

پ

·    کاپیتالیسم، جامعه ای طبقاتی است که در آن طبقه کارگر در روند تولید، توسط بورژوازی مورد استثمار قرار می گیرد.

 

۳

·    کاپیتالیسم، آخرین نظام تاریخی مبتنی بر استثمار در تاریخ جامعه بشری است.

 

۴

·    آماج روند کاپیتالیستی تولید، تحصیل سود است.

 

۵

·    تضادهای شدت یافته میان سطح توسعه نیروهای مولده و خصلت مناسبات تولیدی در فئودالیسم، در اثر انقلاب بورژوایی و تشکیل کاپیتالیسم برای مدتی حل می شود.

 

۶

·    کاپیتالیسم با شکوفایی تضادها به کاپیتالیسم انحصاری (مونوپولیستی) (امپریالیسم) توسعه می یابد که در آن، کاپیتالیسم انحصاری ـ دولتی به مثابه آخرین مرحله کاپیتالیسم تشکیل یافته است.

 

۷

·    در این روند جامعه ای، جامعه ای گشتن کاپیتالیستی تولید توسعه می یابد، بدون اینکه با آن، تضاد اصلی کاپیتالیسم (تضاد میان خصلت جامعه ای رشد یابنده ی تولید و مالکیت خصوصی کاپیتالیستی) حل شود.

 

۸

·    درست بر عکس.

·    در این روند جامعه ای، تضادها شدت می یابند.

 

ادامه دارد.


پیشکش
به

امیر حسین آریان پور

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

 

۳۶۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2739

 

۳۶۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2776

 

۳۶۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2785

 

۳۶۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2797

 

۳۶۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2807

 

۳۶۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2816

 

۳۶۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2826

 

۳۶۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2830

 

۳۶۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2836

 

۳۷۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2848

 

ادامه دارد.


 

مناظره دو قطره خون

پروین اعتصامی 

 

 

شنیده‌اید میان دو قطره خون چه گذشت

گه مناظره، 
یک روز 
بر 
سر گذری؟

یکی بگفت به آن دیگری: 
«تو خون که‌ ای؟

من اوفتاده‌ام اینجا، ز دست تاجوری»

بگفت:
 «من بچکیدم ز پای خارکنی

ز رنج خار، که رفتش به پا چو نیشتری»

جواب داد: 
«ز یک چشمه‌ ایم هر دو، 
چه غم

چکیده‌ ایم اگر هر یک از تن دگری

هزار قطرهٔ خون در پیاله یکرنگ اند

تفاوت رگ و شریان نمی کند اثری

ز ما دو قطرهٔ کوچک چه کار خواهد خاست

بیا شویم یکی قطرهٔ بزرگتری

به راه سعی و عمل، با هم اتفاق کنیم

که
 ایمن اند 
چنین رهروان
 ز هر خطری

در اوفتیم ز رودی میان دریائی

گذر کنیم ز سرچشمه‌ ای به جوی و جری» (جریانی؟)
 

به خنده گفت:
 «میان من و تو فرق بسی است

توئی ز دست شهی، من ز پای کارگری

برای همرهی و اتحاد با چو منی

خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری

تو 
از
 فراغ دل و عشرت آمدی به وجود

من
 از 
خمیدن پشتی و زحمت کمری

تو 
را 
به
 مطبخ شه، پخته شد همیشه طعام

مرا
 به
 آتش آهی و آب چشم تری

تو
 از
 فروغ می ناب، سرخ رنگ شدی

من
 از 
نکوهش خاری و سوزش جگری

مرا 
به
 ملک حقیقت، 
هزار کس بخرد

چرا که در دل کان (معدن) دلی، شدم گهری


قضا و حادثه،
 نقش من از میان نبرد

کدام قطرهٔ خون 
را، 
بود چنین هنری؟

در
 این علامت خونین، نهان 
دو صد دریا ست

ز ساحل همه، پیداست کشتی ظفری

ز
 قید بندگی، 
این بستگان شوند آزاد

اگر 
به شوق رهائی، 
زنند بال و پری


یتیم و پیره‌ زن، اینقدر خون دل نخورند

اگر به خانهٔ غارتگری فتد شرری

به 
حکم نا حق هر سفله، 
خلق را نکشند

اگر 
ز قتل پدر، پرسشی کند پسری

درخت جور و ستم، هیچ برگ و بار نداشت

اگر که دست مجازات، میزدش تبری

سپهر پیر، نمی دوخت جامهٔ بیداد

اگر نبود ز صبر و سکوتش آستری

اگر که بدمنشی را کشند بر سر دار

به جای او ننشیند
 به زور
 از او بتری

پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 


دخترک باد کنک فروش
جینا روک پاکو
برگردان میم حجری


• در یکی از شب های تابستان، که هوا خیلی گرم بود، شبگرد کوچک ـ فانوس بدست ـ در شهر می گشت.

• همه خواب بودند.

• همه چیز ـ بظاهر ـ مثل همیشه بود.

• اما وقتی که شبگرد کوچک به خانه دخترک باد کنک فروش رسید، دید که او تعداد زیادی از باد کنک های رنگی را، بیرون خانه، به درختی بسته و رفته است.

• شبگرد کوچک زیر لب غرید:
• چه بی خیالند مردم!
• اگر حالا باران بیاید، همه باد کنک ها خیس خواهند شد.

• از این رو، تصمیم گرفت که باد کنک ها را از درخت باز کند و به خانه دخترک باد کنک فروش ببرد.

• اما وقتی بند باد کنک ها را از شاخه درخت باز کرد، اتفاق عجیبی افتاد.

• چه اتفاقی؟

• باد کنک ها شبگرد کوچک را یواش یواش بالا و بالاتر بردند.

• آن سان که شبگرد کوچک تا بالای پشت بام خانه ها رسید.

• در آغاز ترسش گرفت، ولی بعد خوشش آمد که از بالا بالاها به تماشای زمین بپردازد.

• روی زمین همه چیز کوچک بود:

• درخت ها کوچک بودند.

• چپرهای باغ ها کوچک بودند و گربه های پشت بام ها هم همینطور.

• و ماه به او نزدیکتر از همیشه بود.

• اما پس از چندی دلش گرفت و خواست که دو باره به زمین برگردد، ولی هرچه دست و پا زد، کارگر نشد و او همچنان در آن بالا بالاها ماند.

• ناراحت و غمگین به گریه افتاد و قطرات اشکش روی گل ها ریخت.

• و گل ها فکر کردند که باران می بارد.

• سپیده که زد، مردم از خانه ها بیرون آمدند.

• زن گل فروش، اولین کسی بود که شبگرد کوچک را دید و به دیگران نشان داد.

• شبگرد کوچک از مردم کمک خواست، ولی کسی دستش به او نمی رسید و چاره ای نمی دانست.

• گفتند:
• شاید راه چاره را دخترک باد کنک فروش بداند.

• و به سراغش رفتند.

• دخترک باد کنک فروش بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به شبگرد کوچک گفت:
• باد کنک ها را یکی پس از دیگری رها کن!

• شبگرد کوچک، قبل از همه، باد کنک سبز را رها کرد، بعد باد کنک قرمز را، بعد بادکنک زرد را و الی آخر.

• هر باد کنک را که رها می کرد، قدری پائین تر می آمد و وقتی آخرین باد کنک را رها کرد، به زمین رسید.

• مردم هورا کشیدند.

باد کنک ها اما روزهای متمادی بالای خانه ها در هوا ماندند.

 

پایان


 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

طبقه اجتماعی

 

۱

·    طبقه اجتماعی به گروهی از انسان ها اطلاق می شود که بخش ماهوی ساختار اجتماعی جامعه طبقاتی را تشکیل می دهد.

 

۲

·    تنها مارکسیسم ـ لنینیسم بوده که به توسعه آموزه (تئوری) علمی راجع به  طبقات و مبارزه طبقاتی نایل آمده است.

 

۳

·    این  آموزه (تئوری) علمی راجع به  طبقات و مبارزه طبقاتی سنگپایه عمارت تئوری مارکسیستی را تشکیل می دهد.

 

۴

 

·    به قول ولادیمیر لنین، «طبقات اجتماعی به گروه های بزرگی از انسان ها اطلاق می شوند که بنا بر عوامل زیر با یکدیگر تفاوت دارند:

 

الف

·    بنا بر جایگاه شان در سیستم تولید جامعه ای که به طور تاریخی تعیین شده است.

 

ب

·    بنا بر مناسبات شان با وسایل تولید که عمدتا در قوانین جامعه ثبت و فرمولبندی شده اند.

 

پ

·    بنا بر نقش شان در سازمان جامعه ای کار

 

ت

·    و در نتیجه آن، بنا بر نوع دستیابی به بخش بزرگی از ثروت   جامعه ای که در اختیار دارند.

۵

·    طبقات اجتماعی به گروه هایی از انسان ها اطلاق می شوند که یکی به برکت اختلاف (فرق) در جایگاهش در سیستم معینی از اقتصاد جامعه ای می تواند کار دیگری را از آن خود کند. (تصاحب و غصب کند. مترجم)»

·    لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۲۹، ص ۴۱۰» 

 

ادامه دارد.


 

پروفسور دکتر  ولفگانگ سگت

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفهوم مسندی به مفهومی اطلاق می شود که در منطق سنتی در یک حکم و یا فونکسیون حکمی با مسند گرامری مطابقت داشته باشد.

 

۲

·       روابط «مفهوم مسندی» و «مفهوم سوبژکتی» در منطق مدرن دیگر به کار نمی روند.

 

۳

·      در منطق مسندی این گونه مفاهیم به مثابه مسندهای یک عضوی مورد بحث قرار می گیرند. 

 

پایان


 

پروفسور دکتر گئورگ کلاوس

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      مفهوم گونه ای به مفهومی اطلاق می شود که در درجه پایین تر نسبت به هر مفهوم دیگری قراردارد که مفهوم نوعی نامیده می شود.

 

۲

·      هر گونه ای از افراد به معنی طبقه ای است که می تواند به مثابه بخشی از طبقه فراگیرتر محسوب شود.

 

۳

·       یک مفهوم تنها زمانی می تواند به مثابه مفهوم گونه ای تلقی شود که مفهوم دیگری وجود داشته باشد که هم شامل آن باشد و هم شامل حداقل یک مفهوم گونه ای دیگر باشد:

·      به عبارت دیگر پیش شرط وجود مفهوم گونه ای وجود یک مفهوم نوعی مربوط بدان است.

 

۴

مثال

 

·      درخت «کاج» یک مفهوم گونه ای است.

·      چون مفهوم نوعی دیگری بنام درختان «سوزنبرگ» وجود دارد که درخت کاج جزو این دسته از درختان محسوب می شود. 

 

۵

·      مفهوم گونه ای و مفهوم نوعی لازم و موم یکدیگرند.

 

۶

·      در منطق مدرن رابطه میان مفهوم گونه ای و نوعی را در رابطه با مناسبت منطقی «رابطه اشتمال» مورد بحث قرار می دهند:

 

الف

·      طبقه (A) که متعلق به مفهوم معینی است، مشمول طبقه (B) خواهد بود، اگر هر عنصر(x)  که متعلق به طبقه (A) است، در عین حال متعلق به طبقه (B) هم باشد.

 

ب

·      ما (A) را فقط زمانی گونه ای از (B) می نامیم که (A) «زیرطبقه» ای از (B) باشد.

·      یعنی زمانی که حداقل یک عنصر در طبقه (B) وجود داشته باشد که در  طبقه (A ) یافت نشود.

 

·      مراجعه کنید به مفهوم نوعی.

 

پایان


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات گسترده فعالیت های روزانه آموزشی کلاس 7/4 ربات تلگرام سیما فیلم سایت هنری بانوان ایپک rubiks مطالب مفيد زيبايي و سلامتي cementbolt با صدای بلند به دردات بخند... Jennifer وارثان عاشورا